کد مطلب:328013 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:345

آیات 195 - 190 بقره


و قتلوا فی سبیل اللّه الذّین یقتلونكم و لا تعتدوا ان اللّه لا یحب المعتدین (190) و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوكم و الفتنه اشد من القتل و لا تقتلوهم عند المسجد الحرام حتی یقتل وكم فیه فان قتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكفرین (191). فان انتهوا فان اللّه غفور رحیم (192) و قتلوهم حتی لا تكون فتنه و یكون الدین لله فان انتهوا فلا عدون الا علی ال ظلمین (193) الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمت قصاص فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیكم و اتقوا اللّه و اعلموا ان اللّه مع المتقین (194) و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكه و احسنوا ان اللّه یحب المحسنین (195).





ترجمه آیات

و در راه خدا باكسانی كه با شما سرجنگ دارند كارزار بكنید اما تعدی روا مدارید كه خدا متجاوزان را دوست نمی دارد(190)

و ایشان را هر جا كه دست یافتید به قتل برسانید و از دیارشان مكه بیرون كنید همانطور كه شما را از مكه بیرون كردند و فتنه آنان از این كشتار شما شدیدتر بود ولی در خودش هر مكه كه خانه امن است باایشان نجنگید مگر اینكه ایشان در آنجا با شما جنگ بیاغازند كه اگر خود آنان حرمت مسجد الحرام را رعایت ننموده جنگ رابا شماآغاز كردند شما هم بجنگید كه سزای كافران همین است (191)

حال اگر از شرارت و جنگ در مكه دست برداشتند شما هم دست بردارید كه خدا آمرزگاری رحیم است . (192) و با ایشان كارزار كنید تا به كلی فتنه ریشه كن شود و دین تنها برای خدا شود و اگر به كلی دست از جنگ برداشتند دیگر هیچ دشمنی و خصومتی نیست مگر علیه ستمكاران (193) اگر آنان حرمت ماه حرام را شكستند شما هم بشكنید چون خدا قصاص رادر همه حرمت ها جایز دانسته پس هركس ‍ بر شما ستم كرد شما هم به همان اندازه كه بر شما ستم روا داشتند بر آنان ستم كنید و نسبت به ستم بیش از آن از خدا بترسید و بدانید كه خدا با مردم با تقوا است (194)

و در راه خدا انفاق كنید و خویشتن را به دست خود به هلاكت نیفكنید و احسان كنید كه خدا نیكوكاران را دوست دارد (195)

بیان آیات

سیاق آیات در ارتباط با فرمان جهاد و قتال با مشركین مكه است

سیاق آیات شریفه دلالت دارد براینكه همه یكباره و با هم نازل شده واینكه همه یك غرض را ایفا می كنند، و آن عبارت است از فرمان جنگ برای اولین بار با مشركین مكه ، و اینكه می گوئیم با خصوص مشركین مكه از اینجا می گوئیم كه در این آیات به ایشان تعریض شده ، كه مؤ منین را از مكه بیرون كردند، و نیز متعرض مساءله فتنه و امر قصاص است ، و نیز نهی می فرماید از اینكه این جنگ را پیرامون مسجد الحرام انجام دهند، مگر اینكه مشركین در آنجا جنگ را آغاز كنند و همه اینها اموری است مربوط به مشركین مكه .

علاوه بر این در این آیات قتال را مقید به قتال كرده ، و فرموده : ( و قاتلوا فی سبیل اللّه ،الذین یقاتلونكم )، در راه خدا قتال كنید با كسانی كه با شما قتال می كنند) و معلوم است كه معنای این كلام اشتراط قتال به قتال نیست ، و نمی خواهد بفرماید اگر قتال كردند شما هم قتال كنید، چون در آیه كلمه (ان - اگر) به كار نرفته ، از سوی دیگر قید نامبرده احترازی هم نمی تواند باشد، تا معنا این شود كه تنها با مردان قتال كنید نه با زنان و كودكان لشكر دشمن ، (كه بعضی اینطور معنا كرده اند) برای اینكه قتال با زنان و اطفال كه قدرت بر قتال ندارند عملی بی معنااست ، و معنا ندارد بفرماید با آنان مقاتله (جنگ طرفینی ) مكن ، بلكه اگر منظور این بود باید بفرماید: زنان و كودكان را مكشید.

بلكه ظاهر آیه این است كه فعل ( یقاتلونكم ) برای حال و وصفی باشد برای اشاره و معرفی دشمن و مراد از جمله (الذّین یقاتلونكم )الذّین حالهم حال القتال مع المؤ منین باشد، یعنی كسانی كه حالشان حال قتال با مؤ من ین است ، و كسانی كه در مكه چنین حالی را داشته اند همان مشركین مكه بودند.

پس سیاق این آیات سیاق آیه : (اذن للّذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان اللّه علی نصرهم لقدیر،الذّین اخرجوا من دیارهم بغیر حق ، الا ان یقولوا ربنااللّه ) است كه اذن در آن اذنی است ابتدائی ، در قتال با مشركینی كه مقاتله می كنند نه اینكه معنایش شرط باشد.

علاوه بر اینكه آیات پنجگانه همه متعرض بیان یك حكم است ، با حدود و اطرافش و لوازمش به این بیان كه جمله و( قاتلوا فی سبیل اللّه ) اصل حكم را بیان می كند و جمله :( لا تعتدوا...) حكم نامبرده را از نظر انتظام تحدید می كند، و جمله و اقتلوهم ...، از جهت تشدید آن را تحدید می نماید و جمله :( و لا تقاتلوهم عند المسجدالحرام ...)، آن را از جهت مكان و جمله :( و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه ...) از جهت زمان و مدت تحدید می نماید، و جمله (الشهرالحرام ...) بیان می كند كه این حكم جن به قصاص در جنگ و آدم كشی و خلاصه معامله به مثل دارد، نه جنگ ابتدائی و تهاجمی و جمله ( و انفقوا...) مقدمات مالی این قتال را فراهم می كند، تا مردم برای مجهز شدن انفاق كنند پس به نظر نزدیك چنین می رسد كه نزول هر پنج آیه در باره یك امر بوده باشد، نه اینكه اول آیه ای نازل ، و سپس آیه بعدی آن را نسخ كرده باشد، آنطور كه بعضی احتمالش را داده اند، و نه اینكه در شؤ ون ی مختلف نازل شده باشد، كه بعضی دیگر احتمالش را داده اند، بلكه به یك غرض نازل شد، و آن تشریع قتال با مشركین مكه است كه ، سر جنگ با مؤ منین داشتند.

( و قاتلوا فی سبیل اللّه الذّین یقاتلونكم ...)

اشاره به جنبه دفاعی قتال در اسلام

قتال به معنای آن است كه شخصی قصد كشتن كسی را كند، كه او قصد ك شتن وی را دارد، و در راه خدا بودن این عمل به این است كه غرض تصمیم گیرنده اقامة دین و اعلای كلمه توحید باشد، كه چنین قتالی عبادت است كه باید با نیت انجام شود، و آن نیت عبارت است از رضای خدا و تقرب به او، نه است یلا بر اموال مردم و ناموس آنان .

پس قتال در اسلام جنبه دفاع دارد، اسلام می خواهد به وسیله قتال با كفار از حق قانونی انسان ها دفاع كند، حقی كه فطرت سلیم هر انسانی به بیانی كه خواهد آمد آن را برای انسانیت قائل است ،

آری از آنجائی قتال در اسلام دفاع است ، و دفاع بالذات محدود به زمانی است كه حوزه اسلام مورد هجوم كفار قرار گیرد، به خلاف جنگ كه معنای واقعیش تجاوز و جروج از حد و مرز است ، لذا قرآن كریم دنبال فرمان قتال فرمود:( و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین ، تجاوز مكنید كه خدا تجاوزكاران را دوست نمی دارد.





و لا تعتدواان اللّه ...





كلمه (تعتدوا) از مصدر (اعتدا) است و اعتدا به معنای بیرون شدن از حد است ، مثلا وقتی گفته می شود:(فلان عدا و یا فلان اعتدی معنایش این است كه فلانی از حد خود تجاوز كرد و نهی از اعتدا نهیی است مطلق ، در نتیجه مراد از آن مطلق هر عملی است كه عنوان تجاوز بر آن صادق باشد مانند قتال قبل از پیشنهادم صالحه بر سر حق ، و نیز قتال ابتدائی ، و قتل زنان و كودكان ، و قتال قبل از اعلان جنگ با دشمن ، و امثال اینها، كه سنت نبویه آن را بیان كرده است .





و اقتلو هم حیث ثقفتموهم ... من القتل





وقتی گفته می شود (فلان ثقف ثقافه ) معنایش این است كه فلانی برخورد، و یافت ، پس معنای آیه همان معنائی می شود كه آیه : ( فاقتلوا المشركین حیث و جدتموهم )، مشركین را بكشید هر جا كه آنان را یافتید بدان معنا است .

معنای (فتنه ) در قرآن

كلمه فتنه به معنای هر عملی است كه به منظور آزمایش حال چیزی انجام گیرد، و بدین جهت است كه هم خود آزمایش را فتنه می گویند و هم ملازمات غالبی آن را، كه عبارت است از شدت و عذابی كه متوجه مردودین در این آزمایش یعنی گمراهان و مشركین می شود، در قرآن كریم نیز در همه این معانی است عمال شده و منظور از آن در آیه مورد بحث شرك به خدا و كفر به رسول و آزار و اذیت مسلمین است ، همان عملی كه مشركین مكه بعد از هجرت و قبل از آن با مردم مسلمان داشتند.

پس معنای آیه این شد كه علیه مشركین مكه كمال سخت گیری را به خرج دهید، و آنان را هر جا كه بر خوردید به قتل برسانید، تا مجبور شوند از سرزمین و وطن خود كوچ كنند، همانطور كه شما را مجبور به جلای وطن كردند، هر چند كه رفتار آنان با شما سخت تر بود، برای اینكه رفتار آنان فتنه بود، و فتنه بدتر از كشتن است ، چون كشتن تنها انسان را از زندگی دنیا محروم می كند، ولی فتنه مایه محرومیت از زندگی دنیا و آخرت و انهدام هر دو نشاءه است .





و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام ، حتی یقاتلوكم فیه ...





در این جمله مسلمین را نهی می كند از قتال در مسجدالحرام ، برای اینكه حرمت مسجد الحرام را حفظ كرده باشند، و ضمیر در (فیه ) به مكان برمی گردد گواینكه كلمه (مكان ) قبلا به میان نیامده بود،اما كلمه (مسجد الحرام ) بر آن دلالت می كند.





فان انتهوا فان اللّه غفور رحیم





كلمه (انتهاء) به معنای امتناع و خودداری از عملی است ، و منظور در اینجا خودداری از مطلق جنگ در كنار مسجد الحرام است ، نه خودداری از مطلق قتال بعد از مسلمان شدن دشمن و به اطاعت اسلام درآمدن ، چون عهده دار این معنا جمله :( فان انتهوا فلا عدوان ...) است ، و اما جمله (انتهوا) اول ، قیدی است كه به نزدیك ترین جمله ها برمی گردد، یعنی جمله ( و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام ) و بنابراین هر یك از دو جمله یعنی جمله : ( فان انتهوا فان اللّه ) و جمله :( فان انتهوا فلا عدوان )، قید كلام متصل به خودش می باشد، و دیگر تكراری هم در كلام نشده و در جمله فان اللّه غفور رحیم سبب در جای مسبب به كار رفته تا علت حكم را بیان كند (چون جای آن بود كه بفرماید اگر دست برداشتند شما هم دست بردارید).

لزوم دعوت قبل از قتال (90)





و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه و یكون الدّین للّه





این آیه همانطور كه قبلا گفتیم مدت قتال راتحدید می كند، و كلمه فتنه در لسان این آیات به معنای شرك است ، به اینكه بتی برای خود اتخاذ كنند، و آن رابپرستند، آنطور كه مشركین مكه مردم را وادار به آن می كردند، دلیل اینكه گفتیم فتنه به معنای شرك است جمله : (و یكون الدین لله ) است ، و آیه مورد بحث نظیر آیه : ( و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه ، و ان تولوا فاعلمواان اللّه مولیكم نعم المولی ونعم النصیر) است كه می فرماید با مشركین قتال كنید تا زمانی كه دیگر شركی باقی نماند حال اگر پشت كردند بدانید كه سرپرست شما تنها خداست ، كه چه خوب سرپرست و چه خوب یاوری است .

و آیه نامبرده این دلالت را دارد كه قبل از قتال باید مردم را دعوت كرد، اگر دعوت را پذیرفتند كه قتالی نیست ، و اگر دعوت را رد كردند آن وقت دیگر ولایتی ندارند

، یعنی دیگر خدا كه نعم الولی و نعم النصیر است ولی و سرپرست ایشان نیست و دیگر یاریشان نمی كند، چون خدا تنها بندگان مؤ من خود رایاری می فرماید.

و معلوم است كه منظور از قتال این است كه دین برای خدا به تنهایی شودو قتالی كه چنین تنهائی شود و قتالی كه هدفی دارد و تنها به این منظور صورت می گیرد معنا ندارد بدون دعوت قبلی به دین حق كه اساسش توحید است آغاز شود.

نسخ نشدن آیه شریفه (قاتلوهم حتی لاتكون ) با آیه 29 توبه

از آنچه گفتیم این معنا روشن شد كه آیه شریفه به وسیله آیه : (قاتلواالذّین لا یومنون باللّه و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم اللّه و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذّین اوتوا الكتاب حتی یعطواالجزیه عن یدوهم صاغرون ) نسخ نشده به این گمان كه آیه مورد بحث می فرماید تا محو آخرین اثر فتنه و نابودی آخرین فرد مشرك و اهل كتاب با ایشان قتال كنید، و آیه سوره توبه می فرماید اگر تن به ذلت دادند و جزیه پرداختند دست از قتالشان بردارید پس این آیه ناسخ آیه مورد بحث است .

ما گفتیم كه آیه مورد بحث اصلا ربطی به اهل كتاب ندارد تنها مشركین را در نظر دارد و مراد از اینكه فرمود: (تا آنكه دین برای خدا شود) این است كه مردم اقرار به توحید كنند و خدا را بپرستند و اهل كتاب اقرار به توحید دارند هر چند كه توحیدشان توحید نیست و این اقرارشان در حقیقت كفر به خدا است همچنانكه خدای ت عالی در این باره فرموده : (انهم لا یومنون باللّه و الیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق ) ایشان ایمان به خدا و روز جزا ندارند و آنچه را خدا و رسولش تحریم كرده حرام نمی دانند و به دین حق متدین نمی شوند و لیكن اسلام بهمین توحید اسمی از ایشان قناعت كرده ، مسلمین را دستور داده با ایشان قتال كنند تا حاضر به جزیه شوند و در نتیجه كلمه حق بر كلمه آنان مسلط گشته دین اسلام بر همه ادیان قاهر شود.





فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین ...





یعنی اگر دست از فتنه برداشته به آنچه شما ایمان آورده اید ایمان آوردند دیگر با ایشان مقاتله مكنید، و دیگر عدوانی نیست مگر بر ستمگران ، پس در این جمله سبب به جای مسبب به كار رفته ، كه نظیرش در جمله : (فان انتهوا فان اللّه غفور رحیم ...) گذشت ، پس آیه شریفه مورد بحث نظیر آیه (فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة فاخوانكم فی الدین می باشد.





الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص ...





كلمه (حرمات ) جمع حرمت است و حرمت عبارت است از چیزی كه هتك آن حرام و ترجمه تعظیمش واجب باشد،

و منظور از حرمات در اینجا حرمت ماههای حرام و حرمت حرم مكه است و حرمت مسجد الحرام ، و معنای آیه این است كه چونكه كفار حرمت ماه حرام را رعایت نكردند، و در آن جنگ راه انداختند، و هتك حرمت آ ن نموده در سال حدیبیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و اصحاب او را از عمل حج باز داشته به سویشان تیراندازی و سنگ پرانی كردند پس برای مؤ منین هم جایز شد با ایشان مقاتله كنند، پس عمل مسلمین هتك حرمت نبود بلكه جهاد در راه خدا و امتثال امر او در اعلای كلمه او بود.

حتی اگر كفار در خود مكه و مسجد الحرام دست به جنگ می زدند، باز هم برای مسلمانان جایز بود با آنها معامله به مثل كنند، پس اینكه فرمود: (الشهر الحرام بالشهر الحرام ) بیان خاصی است كه تنها شامل یك مصداق از حرمت ها می شود و آن حرمت شهر حرام است ولی دنبالش بیان عامی آمده كه شامل همه حرمت ها می گردد و آن عبارت است از جمله (فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیكم )، در نتیجه معنای آیه چنین می شود كه خدای سبحان قصاص در خصوص شهر حرام را هم تشریع كرده ، برای اینكه قصاص در تمامی حرمات را تشریع كرده ، كه شهر حرام هم یكی از آنهاست و اگر قصاص را تشریع كرده بدان جهت است كه تجاوز درمقابل تجاوز را با رعایت برابری تشریع نموده است .

آنگاه مسلمانان را سفارش می كند به اینكه ملازم طریق احتیاط باشند، و در اعتدا و تجاوز به عنوان قصاص پا از حد فراتر نگذارند چون مساءله قصاص با است عمال شدت و خشم و سطوت و سایر قوائی كه آدمی را به سوی طغیان و انحراف از جاده عدالت می خواند سروكار دارد و خدای تعا لی معتدین یعنی همین منحرفین از جاده اعتدال را دوست نمی دارد، و چنین افراد بیش از آن احتیاجی كه به قصاص و انتقام دارند به محبت خدا و ولایت و نصرت او محتاجند، و بدین جهت در آخر فرمود: (و اتقوا اللّه و اعلموا ان اللّه مع المتقین .)

تجاوز ابتدائی مذموم و ممنوع ، و تجاوز در برابر تجاوز، پسندیده و مشروع می باشد

در اینجا این سؤ ال پیش می آید: كه چگونه خدای تعالی با اینكه معتدین و متجاوزین را دوست نمی دارد، در این آیه به مسلمانان دستور داده به متجاوزین تجاوز كنند؟ جوابش این است كه اعتدا و تجاوز وقتی مذموم است ، كه در مقابل اعتدای دیگران واقع نشده باشد و خلاصه تجاوز ابتدائی باشد، و اما اگر در مقابل تجاوز دیگران باشد، در عین اینكه تجاوز است دیگر مذموم نیست ، چون عنوان تعالی از ذلت و خواری را به خود می گیرد، و اینكه جامعه ای بخواهد از زیر بار ستم و است عباد و خواری درآید خود فضیلت بزرگی است ، همانطور كه تكبر با اینكه از رذائل است ، در مقابل متكبر از فضائل می شود، و سخن زشت گفتن با اینكه زشت است ، برای كسی كه ظلم شده پسندیده است .





وانفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكه ...





در این آیه دستور می دهد برای اقامة جنگ در راه خدا مال خود را انفاق كنند، و پاسخ از اینكه چرا انفاق را مقید كرد به قید (در راه خدا) همان پاسخی است كه اول آیات در تقیید قتال به قید (در راه خدا) گفتیم ، و حرف (با) در جمله : (باءیدیكم ) زیادی است ، كه تنها خاصیت تاءكید را دارد.

ومعنا چنین می شود: (دست خود به تهلكه نیفكنید) و این تعبیر كنایه است از اینكه مسلمان نباید نیرو و است طاعت خود را هدر دهند، چون كلمه دست به معنای مظهر قدرت و قوت است ، بعضی هم گفته اند: حرف با، زائد نیست ، بلكه با سببیت است ، و مفعول (لا تلقوا) حذف شده ، معنایش (لا تلقوا انفسكم بایدی انفسكم الی التهلكه ، یعنی خود را به دست خود به هلاكت نیفكنید) می باشد و تهلكه به معنای هلاكت است ، و هلاكت به معنای آن مسیری است كه انسان نمی تواند بفهمد كجا است ، و آن مسیری كه نداند به كجا منتهی می شود، و كلمه تهلكه بر وزن تفعله بضمه عین است ، و در لغت عرب هیچ مصدر دیگری به این وزن وجود ندارد.

آیه شریفه مطلق است ، و در نتیجه نهی در آن نهی از تمامی رفتارهای افراطی و تفریطی است ، كه یكی از مصادیق آن بخل ورزیدن و امساك از انفاق مال در هنگام جنگ است ، كه این بخل ورزیدن باعث بطلان نیرو و از بین رفتن قدرت است كه باعث غلبه دشمن بر آنان می شود، همچنانكه اسراف در انفاقال و از بین بردن همه اموال باعث فقر و مسكنت و در نتیجه انحطاط حیات و بطلان مروت می شود.

معنای احسان در برابر ظالم

سپس خدای سبحان آیه را با مساءله احسان ختم نموده ، می فرماید: (و احسنوا ان اللّه یحب المحسنین ...)، و منظور از احسان خودداری و امتناع ورزیدن از قتال ، و یا رافت و مهربانی كردن با دشمنان دین و امثال این معانی نیست ، بلكه منظور از احسان این است كه هر عملی كه انجام می دهند خوب انجام دهند، اگر قتال می كنند به بهترین وجه قتال كنند، و اگر دست از جنگ بر می دارند، باز به بهترین وجه دست بردارند، و اگر به شدت یورش می برند و یا سخت گیری می كنند، باز به بهترین وجهش باشد و اگر عفو می كنند به بهترین وجهش باشد.

پس كسی توهم نكند كه احسان به ظالم آن است كه دست از او بردارند تا هر چه می خواهد بكند، بلكه دفع كردن ظالم خود احسانی است بر انسانیت ، زیرا حق مشروع انسانیت رااز او گرفته اند، و از دین دفاع كرده اند كه خود مصلح امور انسانیت است ، همچنانكه خودداری از تجاوز به دیگران در هنگام است یفای حق مشروع ، و نیز از احقاق حق به طریقه غیر صحیح خود احسانی دیگر است ،

و اصولا غرض نهائی از همه مبارزات و جنگها و سایر واجبات دین ، محبت خداست ، كه بر هر متدین به دین ، واجب است آن محبت را از ناحیه پروردگارش به وسیله پیروی و متابعت از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) جلب كند، همچنانكه فرمود: (قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونی یحببكم اللّه ).

آیات مورد بحث كه راجع به قتال است با نهی از اعتدا و تجاوز شروع شده و با امر به احسان و اینكه خدا محسنین را دوست می دارد ختم گردیده ، و در این نكته حلاوتی است كه بر هیچ كس پوشیده نیست .

معرفی جهادی كه قرآن بدان فرمان داده

گفتاری پیرامون جهادی كه در قرآن بدان فرمان داده شده است

آیا قرآن بشر را به خونریزی و كشورگشائی دعوت كرده ؟ و یا از فرمان جهادش هدف دیگری دارد؟ در قرآن كریم به آیاتی بر می خوریم كه مسلمانان را به ترك قتال و تحمل هر آزار و اذیتی در راه خدا دعوت كرده ، از آن جمله فرموده : (قل یا ایها الكافرون لا اعبد ما تعبدون ، و لا انتم عابدون ما اعبد). و نیز فرموده : (فاصبر علی ما یقولون ) و نیز می فرماید: ( الم تر الی الذّین قیل لهم كفوا ایدیكم و اقیموا الصلوه و آتوا الزكوة فلما كتب علیهم القتال ) و گویا این آیه اشاره می كند به آیه : ( و دكثیر من اهل الكتاب لو یردونكم من بعد ایمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم ، من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یاتی اللّه بامره ، ان اللّه علی كل شی ء قدیر، و اقیموا الصلوه و آتوا الزكوة ).

بعد از آنكه مدتها مسلمین را سفارش می كرد تا با كفار مماشات كنند، و در برابر آزار و اذیتشان صبر و حوصله به خرج دهند، آیاتی دیگر نازل شد و مسلمین را امر به قتال با آنان نمود، كه بعضی از آنها در اینجا از نظر خواننده می گذرد:

دسته های مختلف آیات قرآنی راجع به جهاد وقتال و مراتب و مراحل آن

(اذن للّذین یقاتلون بانهم ظلموا، و ان اللّه علی نصرهم لقدیر، االذین خرجوا من دیارهم بغیر حق ، الا ان یقولوا ربنا اللّه ) و ممكن است بگوئیم آیه شریفه در باره دفاعی نازل شده است ، كه در واقعه بدر و امثال آن ماءمور بدان شده اند.

و هم چنین آیه شریفه : (و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه ، و یكون الدین كله لله فان انتهوا فان اللّه بما یعملون بصیر و ان تولوا فاعلموا ان اللّه مولیكم نعم المولی و نعم النصیر) و نیز آیه شریفه : ( و قاتلوا فی سبیل اللّه الذّین یقاتلونكم ، و لا تعتدوا، ان اللّه لا یحب المعتدین ).

دسته دیگر آیاتی است كه در باره قتال با اهل كتاب نازل شده مانند آیه :( قاتلواالذّین لا یومنون باللّه و لا بالیوم الاخر، و لا یحرمون ما حرم اللّه و رسوله ، و لا یدینون دین الحق من الاذین و اتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیه عن یدوهم صاغرون ).

دسته دیگر آیات قتال با عموم مشركین است ، كه غیر از اهل كتابند، مانند آیه شریفه : ( فاقتلوا المشركین حیث وجدتموهم ) و آیه : ( وقاتلوا المشركین كافه كما یقاتلونكم كافه ).

دسته دیگر آیاتی است كه دستور می دهد با عموم كفار چه مشرك و چه اهل كتاب قتال كنید، مانند آیه : (قاتلواالذین یلونكم من الكفار، ولیجدوا فیكم غلظه ).

اسلام و دین توحید فطری است و مجاهده در راه دفاع از این دین نیز فطری است

و چكیده سخن این شد كه قرآن كریم خاطرنشان می سازد كه اسلام و دین توحید اساس و ریشه اش فطرت است ، و بهمین جهت می تواند انسانیت را در زندگیش به صلاح بكشاند: (فاقم وجهك للدین حنیفا فطرة اللّه التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلك الدین القیم و لكن اكثر الناس لا یعلمون ) و به همین دلیل اقامة دین و نگهداری آن مهم ترین حقوق قانونی انسانی است ، همچنانكه در جای دیگر فرمود: ( شرع لكم من الدین ما وصی به نوحا، و الّذی اوحیناالیك و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه ).

قرآن آنگاه حكم می كند به اینكه دفاع از این حق فطری و مشروع ، حقی دیگر است كه آن نیز فطری است : ( و لو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و مساجد یذكر فیها اسم اللّه كثیرا و لینصرن اللّه من ینصره ان اللّه لقوی عزیز).

به حكم این آیه قائم ماندن دین توحید به روی پای خود، و زنده ماندن یاد خدا در زمین ، منوط به این است كه خدا به دست مؤ منین دشمنان خود را دفع كند، نظیر این آیه شریفه آیه : ( و لو لا دفع اللّه الناس ‍ بعضهم ببعض لفسدت الارض ).

و نیز در ضمن آیات قتال در سوره انفال این جمله را آورده كه : (لیحق الحق و یبطل الباطل ، و لو كره المجرمون ) و آنگاه بعد از چند آیه می فرماید:( یا ایهاالذین آمنوا است جیبوالله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم ) كه در این آیه جهاد و قتالی را كه مؤ منین را بدان می خواند زنده كننده مؤ منین خوانده است ، و معنایش این است كه قتال در راه خدا چه به عنوان دفاع از مسلمین و از بیضه اسلام باشد، و چه قتال ابتدائی باشد در حقیقت دفاع از حق انسانیت است ، و آن حق عبارت است از حقی كه در حیات خود دارد، پس شرك به خدای سبحان هلاك انسانیت ، و مرگ فطرت ، و خاموش شدن چراغ درون دلها است ، و قتال كه همان دفاع از حق انسانیت است این حیات را بر می گرداند، و بعد از مردن آن حق دوباره زنده اش می سازد.

از اینجاست كه هر خردمند هوشیار متوجه می شود كه اسلام به منظور تطهیر زمین از لوث مطلق شرك و خالص ساختن ایمان به خدای سبحان باید حكمی دفاعی داشته باشد، چون قتال در آیاتی كه از نظر خواننده گذشت قتال برای از بین بردن شرك های علنی و وثنیت بود، نه شركتهای درلفافه ، و یا به منظور اعلای كلمه حق بر كلمه اهل كتاب ، و وادار ساختن آنان به پرداخت جزیه بود.

حكم قرآن درباره قتال با شرك های در لفافه و نمونه هایی چند از آیات قرآنیدرباره آن

و در خود این آیات سخن از شركه ای در لفافه به میان آمده ، می فرماید: كه اهل كتاب به خدا و رسولش ایمان ندارند، و به دین حق نمی گروند، پس معلوم می شود هر چند به خیال خود دارای دین توحید هستند، و لیكن در حقیقت مشركند، و شرك خود را پنهان می دارند، و دفاع از حق فطری انسانیت ایجاب می كند آنان را به دین حق وادار سازد.

و قرآن كریم هر چند بطور صریح حكمی درباره این دفاع بیان نكرده ، لیكن با وعده ای كه داده كه مؤ منین علیه دشمنانشان روزی در پیش خواهند داشت ، و با در نظر داشتن اینكه این وعده منجر می شود مگر با قتال علیه شرك های در لفافه ، از اینجا می فهمیم كه خدای تعالی این مرتبه از قتال را هم كه همان قتال برای اقامة اخلاص در توحید است تشریع نموده است ، اینك آیاتی كه وعده نامبرده را می دهد از نظر خواننده می گذرد: ( هو الّذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق ، لیظهره علی الدین كله و لو كره المشركون )

و از این آیه روشن تراین آیه است كه می فرماید:( و لقد كتبنا فی الزبور من بعد الذكر: ان الارض یرثها عبادی الصالحون ) و باز از این می فرماید: ( وعد اللّه الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض ، كما است خلف الذّین من قبلهم ، و لیمكنن لهم دینهم ، الّذی ارتضی لهم ، و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی ، لا یشركون بی شیئا) چون از جمله : (مرابپرستند) به قرینه جمله (و چیزی شریكم نسازند) فهمیده می شود منظور از عبادت عبادت با اخلاص و با حقیقت ایمان است .

و در آیه زیر می بینیم كه بعضی از ایمان ها را شرك می داند، و می فرماید: ( و ما یومن اكثرهم باللّه الا و هم مشركون ) پس معلوم می شود خدا روزی را وعده داده كه در آن روز زمین تصفیه شده ، و خالص در اختیار مؤ منین قرار می گیرد، روزی كه در آن روز غیر خدا پرستش نشود، و خدای تعالی بطور حقیقت پرستش گردد.

و بسا كه بعضی توهم كنند: این وعده الهی مستلزم تشریع حكم دفاع نیست ، چون ممكن است بدون توسل به اینگونه اسباب ظاهری بلكه به وسیله مصلحی غیبی این غرض حاصل گردد، اما این حرف با جمله (لیستخلفنهم فی الارض ...) منافات دارد، برای اینكه است خلاف وقتی تحقق می یابد كه عده ای از بین بروند، و یا از مكانی كه بودند كوچ كنند، و عده ای دیگر جای آنان را بگیرند، پس مساءله قتال در این جمله خوابیده . علاوه بر اینكه آیه 54 از سوره مائده كه تفسیرش خواهد آمد می فرماید: (یا ایهاالذین آمنوا من یرتد منكم عن دینه فسوف یاتی اللّه بقوم یحبهم و یحبونه ، اذله علی المؤ من ین ، اعزة علی الكافرین ، یجاهدون فی سبیل اللّه ، و لایخافون لومه لائم ).

و بطوریكه ملاحظه می كنید، به این معنا اشاره دارد، كه به زودی به امر خدا دعوتی حقه و نهضتی دینی به پا خواهد خواست ، و معلوم است كه چنین دعوت و نهضتی بدون جهاد و خونریزی تصور ندارد.

پاسخ بگفته غلط: اسلام دین شمشیر و اجبار است و مخالف روش انبیای سلف می باشد!

با بیانی كه گذشت پاسخ ایرادی كه اسلام كرده اند نیز داده می شود، چون اشكال كنندگان می گویند: نهضت های دینی تا آنجا كه از انبیای گذشته سراغ داریم طوری بوده كه با جهاد سازش نداشته ، چون دین انبیا در سیر و پیشرفتش تنها به دعوت و هدایت تكیه داشته ، نه اكراه مردم بر ایمان ، تا در صورت تخلف پای قتال به میان آید، و در نتیجه خونریزی و اسیری و غارت مطرح شود، و بهمین جهت است كه چه بسا اشخاصی چون مبلغین مسیحیت دین اسلام را دین شمشیر و خون دانسته ، و ب عضی دیگر دین اجبار و اكراه خوانده اند.

پاسخی كه گفتیم از بیان گذشته ما استفاده می شود، این است كه قرآن می گوید اسلام اساسش بر حكم فطرت بشر است ، فطرتی كه هیچ انسانی در احكام آن تردید نمی كند، و كمال انسان در زندگیش را همان می دانند كه فطرت بدان حكم كرده باشد، و به سویش بخواند، و این فطرت حكم می كند به این كه تنها اساس و پایه ای كه باید قوانین فردی و اجتماعی بشر بر آن اساس تضمین شود، توحید است ، و دفاع از چنین اساس و ریشه و انتشار آن در میان جامعه ، و نگهبانی آن از نابودی و فساد، حق مشروع بشر است و بشر باید حق خود را است یفا كند، حال به هر وسیله ای كه ممكن باشد، البته از آنجائی كه ممكن است در است یفای این حق خود دچار تندرویها و یا كندرویها شود، خود قرآن راه اعتدال و میانه روی را ارائه داده ، نخست است یفاء این حق را با صرف دعوت آغاز كرده ، و دستور داده تا در راه خدا اذیت های كفار را تحمل كنند، و در مرحله دوم از جان و مال و ناموس مسلمین و از بیضه اسلام دفاع نموده ، متجاوزین را سر جای خود بنشانند، و در مرحله سوم اعلان جنگ دهند، و قتال ابتدائی را آغاز كنند، كه هر چند به ظاهر قتالی است ابتدائی ، لیكن در حقیقت دفاع از حق انسانیت و كلمه توحید و یكتاپرستی است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نكرده است ، همچنانكه تاریخ زندگی پیامبر اسلام شاهد است . كه عادتش بر این جریان داشته ، و خدای تعالی در این باره فرموده :( ادع الی سبیل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه ، و جادلهم بالتی هی احسن ).

و این آیه شریفه مطلق است ، و اطلاقش دلیل بر همان گفته ما است ، كه اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نكرده است و نیز و فرموده : (لیهلك هلك عن بینه ، و یحیی من حی عن بینة )

پاسخ به اشكال مسلمان شدن برخی از روی ترس وتحمیل قانون به اقلیت ها

و اما اینكه گفته اند لازمه توسل به جنگ و زور این است كه بعد از غلبه اسلام بر كفر پاره ای از افراد از ترس مسلمان شوند، در جواب می گوئیم : این اشكال وارد نیست برای اینكه اگر احیاء انسانیت و رساندن انسانها به حیات انسانیشان موقوف شد بر اینكه این حق مشروع را كه همه انسانهای سلیم الفطره خواهان آن هستند بر چند نفری كه سلامت فطرت خود را از دست داده اند تحمیل كنیم ، تحمیل می كنیم ، و هیچ عیبی و اشكالی هم ندارد، البته این كار را بعد از اقامة حجت های بالغه و روشن كردن حق انجام می دهیم ، (كه چه بسا از آن عده معدود چند تنی به وسیله همین اقامة حجت بخود آیند، و تسلیم حكم فطرت خود شوند).

و مساءله تحمیل قانون به اقلیت هائی كه زیر بار قانون نمی روند، طریقه ای است كه در میان همه ملتها و دولت ها دایر است ، نخست افراد متمرد و متخلف از قانون را دعوت به رعایت قانون می كنند، آنگاه اگر زیر بار نرفتند، به هر وسیله ای كه ممكن باشد قانون را بر آنان تحمیل می كنند، هر چند به جنگ و كشتار باشد بالاخره همه باید به قانون عمل كنند، حال یابطوع و رغبت خود، و یا به اكراه .

علاوه بر اینكه مساءله اكراه و اجبار نسبت به قوانین دینی در بیش از یك نسل اتفاق نمی افتد، چون اصولا همیشه كره زمین محل زندگی یك نسل است ، و این یك نسل است كه ممكن است افرادی سركش و یاغی داشته باشد و تعلیم و تربیت دینی نسلهای آتیه و بعدی را اصلاح می كند، و او را با دین فطری بار می آورد و قهرا همه افراد بطوع و رغبت خود به سوی دین توحید رو می آورند، و خلاصه در نسلهای بعد دیگر اكراهی اتفاق نمی افتد.

مسئله قبال و سیره انبیاء الهی در ارتباط با آن

و اما اینكه اشكال كرده و گفته اند: سایر انبیا كارشان صرف دعوت و هدایت بود، و تاریخ زندگی آن حضرات تا آنجا كه در دسترس ما است هیچ نشان نداده كه دست به اسلحه برده باشند، و یا اصولا پیشرفت آنچنانه ای كرده باشند كه زمینه قیام برایشان فراهم شده باشد، این نوح و هود و صالح علیهم السلامند كه می بینیم همواره مقهور و مظلوم دشمنان بوده اند، و سلطه دشمن از هر طرف احاطه شان كرده بود، و همچنین عیسی (علیه السلام ) در ایامی كه در بین مردم بود و مشغول به دعوت بود هیچ پیشرفتی نكرد (و به جز عده ای انگشت شمار به نام حوار یین دورش را نگرفتند، با این حال او چگونه می توانست قیام كند)، و این انتشاری كه در دعوت آن جناب می بینیم بعد از آمدن ناسخ شریعتش یعنی آمدن اسلام صورت گرفت ، (آری بعد از آنكه اسلام طلوع كرد جمعی كه نمی خواست ند زیر بار اسلام بروند، سنگ مسیحیت رابه سینه زدند، و نتیجتا مسیحیت رواج یافت ).

علاوه بر اینكه جمعی از انبیا هم بودند كه در راه خدا قیام كرده ، و دست به شمشیر زدند، كه تورات و قرآن عده ای از آنان را نام می برند، قرآن كریم بطور اشاره و بدون ذكر نام می فرماید: ( و كاین من نبی قاتل معه ربیون كثیر، فما و هنوا لما اصابهم فی سبیل اللّه ، و ما ضعفوا و ما است كانوا، و اللّه یحب الصابرین ، و ما كان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا، و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الكافرین .)

و نیز نقل می كند كه موسی قوم خود را دعوت كرد تا با قوم عمالقه قتال كنند، و می فرماید: ( و اذ قال موسی لقومه - تا آنجا كه می فرماید - یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی كتب اللّه لكم ، و لا ترتدوا علی ادباركم ، فتنقلبوا خاسرین - تا آنجا كه می فرماید - قالوا یا موسی انا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها فاذهب انت و ربك فقاتلا انا هیهنا قاعدون ).

و نیز فرموده : (الم تر الی الملا من بنی اسرائیل ؟ اذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملكا نقاتل فی سبیل اللّه ) تا آخر داست ان طالوت و جالوت .

و نیز در داست ان سلیمان و ملكه سبا می فرماید: (الا تعلوا علی و اتونی مسلمین - تا آنجا كه می فرماید - قال ارجع الیهم ، فلناتینهم بجنود لا قبل لهم بها، و لنخرج نهم منها اذله و هم صاغرون ) و این تهدیدی كه با جمله ( فلناتینهم بجنود لا قبل لهم بها) كرده تهدیدی است ابتدائی وَآلِه ناشی از دعوتی ا بتدائی بوده است .

بحث اجتماعی

بحث اجتماعی (در بیان اینكه هر قتال و مبارزه ای جنبه دفاعی دارد)

در این معنا هیچ شكی نیست كه اجتماع هر جاتحقق یافته چه اجتماع نوع انسان ، و چه اجتماعات مختلفی كه احیانا در انواعی از حیوانات (چون مورچه و موریانه و زنبور عسل ) می بینیم ، مبنی بر احساس فطری آن موجود به احتیاج بدان بوده ، ساده تر بگویم موجودی كه می بینیم اجتماعی زندگی می كند، بدین جهت دست به تشكیل اجتماع زده كه فطرتش حكم كرده به اینكه تو محتاج هستی كه اجتماعی زندگی كنی ، و گرنه هستی و بقایت در معرض خاطر قرار می گیرد.

و همانطور كه فطرتش به او حق داده در حفظ وجود و بقایش در سایر موجودات كه دخالتی در حفظ وجودش دارند تصرف كند، انسان نیز در جماد و نبات و حیوان و حتی در انسان به هر وسیله ممكن ، تصرف می كند، و برای خود چنین حقی قائل است هر چند كه مزاحم حقوق حیوانات دیگر و یا كمال نبات و جماد باشد و نیز به حیوان حق داده كه در گیاهان و جمادات تصرف كند، و خود را صاحب چنین حقی بداند، همینطور فطرتش به او این حق را داده كه از حقوق مشروع خود دفاع كند، چون مشروعیت آن حقوق هم به فطرتش ثابت شده ، و معلوم است كه حق تصرف بدون حق دفاع تمام نمی شود (اگر واقعا تصرف در فلان موجود حق مشروع من است ، باید حق داشته باشم كه از تصرف دیگران جل و گیری بعمل آورم ، و گرنه دیگران مزاحم من خواهند شد).

آری دنیا دار تزاحم و ناموس حاكم بر آن ، ناموس تنازع در بقااست ، پس هر نوعی كه گفتیم به حكم فطرتش می خواهد هستی و بقای خود را حفظ كند، با همان شعور فطری این حق را هم برای خود قائل است كه از حقوق و منافع خود دفاع كند، و اذعان و اعتقاد دارد كه این عمل برایش مباح است ، همانطور كه معتقد بود تصرف در موجودات دیگر برایش جایز و مباح است .

و هیچ دلیلی بهتر از مشاهدات ما در انواع حیوانات نیست ، كه می بینیم هر حیوانی برای روزی كه بخواهد از حق خود دفاع كند بدنش مجهز به ادوات دفاع شده ، مثلا در سرش شاخ روئیده ، یا در سر انگشتانش چنگ ، و یا در دهانش انیاب روئیده ، و یا ظلف و خار و منقار و یا چیز دیگری دارد، و یا اگر به هیچ یك از این سلاح ها مجهز نشده ، بقایش مانند آهو فرار می كند، و یا مانند سوسمار پنهان می شود و یا بعضی از حشرات خود را به مردن می زند، و بعضی دیگر چون میمون و خرس و روباه و امثال آن كه قادر بر حیله گری هستند در هنگام دفاع از خود انواع حیله ها را بكار می برند.

انسان و جایگاه او از نظر دفاعی در بین حیوانات

در بین همه حیوانات ، انسان برای دفاع از خود و از حقوق خود (به جای شاخ و نیش و چنگال و چیزهای دیگر) مسلح به شعور فكری است ، كه در راه دفاع از خود می تواند موجودات دیگر را به خدمت بگیرد، همانطور كه می توانست در راه انتفاع از آنها سلاح شعور خود را بكار گیرد.

انسان نیز مانند سایر انواع موجودات فطرتی دارد و فطرتش قضائی و حكمی دارد، كه یكی از آنها این است كه گفتیم : انسان حق دارد در موجودات دیگر دخل و تصرف كند، دیگر اینكه حق دارد از خودش و از حق فطریش دفاع نماید، و همین حق دفاعی كه انسان به فطرتش معتقد بدان شده ، او را وادار می كند به اینكه در همه مواردی كه اجتماع انسانی آن را مهم تشخیص می دهد از این حق خود استفاده نموده ، با كسی و یا جامعه دیگری كه می خواهد حق او را ضایع كند مقاتله و كارزار كند، اما به او اجازه نمی دهد كه توسل به جنگ و زور را در حق اولش نیز به كار ببندد، هر چند كه حق اولیش نیز فطری بود، و به حكم فطرتش در طریق منافع زندگیش هر چیزی را كه می توانست استخدام كند استخدام می كرد.

حال ممكن است بپرسی : چرا در دفاع از خود و از منافعش حق داشت متوسل به زور شود، و كارزار كند، ولی در به دست آوردن حق اولش چنین حقی ندارد، در پاسخ می گوئیم : این معنا را اجتماع به گردنش ‍ گذاشته ، چون هر چند كه فطرتش به او می گفت تو در به دست آوردن منافعت می توانی در هر موجودی دخل و تصرف كنی ، و حتی همنوعان خودت را نیز به خدمت بگیری ، و لیكن در زندگی اجتماعی این را فهمید كه همنوعانش در احتیاج به منافع مانند او هستند. لذا ناگزیر شد به منظور حفظ تمدن و عدالت اجتماعی با همنوعان خودمصالحه كند یعنی از آنان آن مقدار خدمت بخواهد كه خودش به آنان خدمت كرده ، ومعلوم است كه تشخیص برابری و نابرابری این دو خدمت و میزان احتیاج و تعدیل آن به دست اجتماع است .

پس معلوم شد كه انسان در هیچ یك از مقاتلات و جنگ هائی كه راه انداخته دلیل خود را استخدام و یا است ثمار و برده گیری مطلق كه حكم اولی فطرت او بود قرار نداده و نمی دهد، بلكه دلیل را عبارت می داند از حق دفاع ، از اینكه می تواند در حفظ منافع خود دست به دفاع و كارزار بزند، و خلاصه برای خود حقی را فرض می كند، و سپس می بیند كه دیگران دارند آن را ضایع می كنند، لذا برمی خیزدو در مقام دفاع از آن بر می آید.

بحث روایتی (در ذیل آیات قتال

پس هر قتالی در حقیقت دفاع است ، حتی بهانه فاتحین و كشورگشایان هم همین دفاع است ، اول برای خود نوعی حق مثلا حق حاكمیت و یا لیاقت قیمومیت بر دیگران و یا فقر و تنگی معیشت و یا كمبود زمین و امثال آن برای خود فرض می كند، و آنگاه در مقام دفاع ازاین حق فرضی بر می آید، و وقتی از آنان سؤ ال می شود: چرا به مردم حمله می كنی و خونها می ریزی ، و در زمین فساد راه می اندازی ؟ و چرا حرث و نسل را تباه می كنی ؟ در پاسخ می گوید از حق مشروعم دفاع می كنم .

پس روشن شد كه دفاع از حقوق انسانیت حقی است مشروع و فطری ، و فطرت ، است یفای آن حق را برای انسان جایز می داند، بله از آنجائی كه این حق مطلوب به نفس نیست ، بلكه مطلوب به غیر است ، لذا باید با آن غیر مقایسه شود، اگر آن حقی كه به خاطر آن می خواهد دفاع كند آنچنان اهمیتی ندارد كه به خاطر است یفایش دست به جنگ و خونریزی بزند، از آن حق صرف نظر می كند، چون می بیند برای دفاع از آن ضرر بیشتری را باید تحمل كند، و اما اگر دید منافعی كه در اثر ترك دفاع از دست می دهد، مهم تر و حیاتی تر از منافعی است كه در هنگام دفاع از دستش می رود، در این صورت تن به دفاع و تحمل زحمات و خسارات آن می دهد.

و قرآن كریم اثبات نموده كه مهم ترین حقوق انسانیت توحید و قوانین دینیه ای است كه بر اساس توحید تشریع شده ، همچنانكه عقلای اجتماع انسانی نیز حكم می كنند بر اینكه مهم ترین حقوق انسان حق حیات در زیر سایه قوانین حاكمه بر جامعه انسانی است ، قوانینی كه منافع افراد را در حیاتشان حفظ می كند.

بحث روایتی

در ذیل آیات قتال

در مجمع البیان از ابن عباس روایت كرده كه در تفسیر آیه :( و قاتلوا فی سبیل اللّه ...) گفته است : این آیه در صلح حدیبیه نازل شده ، و جریان از این قرار بود كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در سالی كه می خواست عمره بجای آورد با هزار و چهار صدنفر از مدینه بیرون آمد، و تا حدیبیه راه طی كرد، در حدیبیه مشركین مكه آن جناب را از ورود به مكه مانع شدند، و مسلمانان ناگزیر شدند هدی خود را نحر كنند، آنگاه با مشركین اینطور صلح كردند كه مسلمانان امسال به مدینه برگردند، و سال بعد به زیارت آیند، و اهل مكه سه روز شهر را برای مسلمانان خالی كنند، و در این سه روز طواف خانه كعبه نموده هر كار دیگری خواست ند بكنند، رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بدون درنگ به مدینه برگشت تا سال بعد آن جناب و یارانش آماده حركت جهت عمره القضا شدند،

و ترسیدند قریش به عهدسال قبل خود وفا نكنند و باز هم از ورود به مكه جلوگیرشان شوند، و ناگزیر پای كارزار به میان آید، و رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هم هیچ راضی نبود كه در ماه حرام و در حرم كارزار كند لذا این آیه شریفه نازل شد.

مؤ لف : این معنا در الدرالمنثور به چند طریق از ابن عباس و غیر او نقل شده .

و نیز در مجمع البیان از ربیع بن انس ، و عبد الرحمان بن زید بن اسلم ، روایت كرده كه گفته اند: این آیه اولین آیه ای است كه درباره قتال نازل شده ، و چون نازل شد رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) با هر كس كه با آن جناب سر جنگ داشت قتال می كرد، و با هر كس كه از جنگ دست بر می داشت او نیز ترك قتال می كرد، تا آنكه آیه شریفه : (اقتلوا الم شركین حیث وجدتموهم ) نازل شد، و آیه قبلی را نسخ كرد.

مؤ لف :این حرف اجتهادی است از انس و عبدالرحمان ، و گرنه خواننده گرامی متوجه شد كه آیه شریفه ناسخ آیه مورد بحث نیست ، بلكه ازتعمیم دادن حكم است بعد از خصوصی بودنش .

و در مجمع در ذیل آیه : (واقتلوهم حیث ثقفتموهم ...) می گوید: سبب نزول این آیه این بود كه مردی از صحابه مردی از كفار را در ماه حرام به قتل رسانید، كفار، مؤ منین را به این عمل توبیخ كردند، خدای تعالی در پاسخ آنان فرمود: جرم فتنه در دین یعنی شرك ورزیدن از جرم قتل نفس در ماه حرام عظیم تر است ، هر چند كه آن نیز جایز نیست .

روایاتی در ذیل آیه (وقاتلوهم حتی لا تكون فتنه )

مؤ لف : خواننده محترم توجه فرمود كه از ظاهر كلام بر می آید كه سیاق آیه شریفه با آیات بعدش یك سیاق است ، و همه یك دفعه نازل شده . (پس اگر این واقعه سبب نزول باشد سبب نزول همه آیات مورد بحث است نه تنها آیه نامبرده ). (مترجم )

و در الدر المنثور در ذیل آیه : (و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه ...) به چند طریق از قتاده روایت كرده كه گفت : معنای (قاتلوهم حتی لا تكون فتنة ) این است كه با مشركین قتال كنید، تا دیگر شركی باقی نماند، و دین همه اش برای خدا باشد، یعنی تا آنكه همه به كلمه (لا اله الا اللّه ) كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بدان دعوت می كرد و به خاطر آن قتال می نمود، اعتراف كنند.

برای ما نقل كرده اند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) می فرمود: خدای تعالی مرا مامور نموده تا با مردم قتال كنم ،

و این قتال را ادامة دهم تا همه بگویند: (لا اله الا اللّه ) حال اگر از دشمنی و كفر دست برداشتند، ما نیز از دشمنی دست بر می داریم ، مگر از دشمنی با ستمكاران و می گوید: مراد از ستمكاران كسانی اند كه از گفتن ( لا اله الا اللّه ) خودداری می كنند، كه قتال را با آنان ادامة باید داد، تا اعتراف كنند.

مؤ لف : اینكه گفت : (مراد از ستمكاران ...)، كلام قتاده است ، كه او از كلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) استفاده كرده وخوبی است و نظیر این روایت را از عكرمه آورده . و نیز در الدر المنثور است كه بخاری و ابوالشیخ و ابن مردویه از ابن عمر روایت كرده كه گفت : در فتنه عبد الله بن زبیر دو نفر نزد عبداللّه عمر آمدند و گفتند: چرا با بودن توكه پسر عمر و صحابی رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هستی مردم این فتنه ها را بپا كردند، و چرا تو قیام نمی كنی ؟ گفت : برای اینكه خدا خون برادرم را بر من حرام كرده ، پرسیدند: مگر خدای تعالی نفرموده : (و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه ، قتال كنید تا دیگر ف تنه ای نماند)؟ گفت : ما قتال كردیم تا آنكه فتنه ای باقی نماند، و دین همه اش برای خدا شد، و شما می خواهید قتال كنید تا فتنه باشد، و دین برای غیر خدا شود.

مؤ لف : عبد اللّه بن عمر و آن دو نفر در معنای فتنه اشتباه كردند، نه پرسش كنندگان معنای فتنه را فهمیدند، نه پاسخ گوینده ، و ما در سابق فتنه را معنا كردیم ، و مورد عبد اللّه بن زبیر اصلا مورد فتنه نبوده بلكه مورد فساد در زمین ، و یا مورد قتال بداعی ظلم بوده ، و مسلمانان نمی توانستند درباره آن سكوت كنند.

و در مجمع البیان در ذیل آیه : (و قاتلوهم حتی لا تكون فتننه ) گفته : یعنی تا شرك نماند، آنگاه گفته است این تفسیر از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده .

روایاتی در ذیل آیه (الشهر الحرام بالشهر الحرام ) و مسئلهقتال در ماههای حرام

و در تفسیر عیاشی در ذیل آیه : (الشهر الحرام بالشهر الحرام ) از علاء بن فضیل روایت كرده كه گفت : از آن جناب پرسیدم : آیا مسلمانان در شهر حرام ابتداء به قتال می كنند؟ (یعنی آیا چنین عملی جایز است ؟) فرمود: وقتی مشركین در آغاز رعایت حرمت شهر حرام را نكنند، مسلمین هم می توانند از این بابت آزاد باشند، اگر دیدند قتالشان در شهر حرام باعث پیروزی است ، می توانند در شهر حرام آغاز كنند، این همان است كه آیه شریفه : (الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص ) بیانش می كند.

و در الدر المنثور است كه احمد و ابن جریر و نحاس دركتاب ناسخش از جابر بن عبد اللّه روایت آورده كه گفت : رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هرگز در ماه حرام جنگ نمی كرد، مگر وقتی كه كفار جنگ را آغاز كرده باشند، و حتی اگر قبل از ماههای حرام در جنگ بود، همینكه ماه حرام می رسید جنگ رامتوقف می كرد، تا ماه حرام تمام شود.

و در كافی از معاویه بن عمار روایت كرده كه گفت از امام صادق (علیه السلام ) این مساءله را پرسیدم ، كه مردی مردی دیگر را در بیرون حرم مكه به قتل رسانیده ، و پس از آن داخل حرم شده ، آیا می شود در حرم حد را بر او جاری كرد؟ فرمود: نه مادام كه از حرم بیرون نشده او را نمی كشند، و آب و غذا هم نمی دهند، و چیزی به او نمی فروشند تا از حرم بیرون شود، آن وقت حدبر او جاری می كنند، عرضه داشتم چه می فرمائی درباره مردی كه در حرم قتل و یا دزدی كرده ؟ فرمود در همان حرم حد بر او جاری می شود، برای اینكه خود او رعایت حرمت حرم را نكرده ، و خدای عزوجل در این مورد فرموده : (فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علنتایه بمثل ما اعتدی علیكم )، آنگاه با اینكه او در حرم است حدش می زنند چون قرآن می فرماید: (لا عدوان الا علی الظالمین ، هیچ عدوان و تجاوزی نیست مگر علیه ستمكاران ).

روایاتی در ذیل آیه (و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكه )

در كافی از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در ذیل آیه : (و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكه ) فرموده : اگر مردی آنچه دارد همه را در راه خدا انفاق كند كار خوبی انجام نداده ، و نمی توان گفت : مردی موفق است ، مگر نشنیده كه خدای تعالی می فرماید: (لا تلقوا بایدیكم الی التهلكه ، و احسنوا ان اللّه یحب المحسنین ، خود را به دست خود در هلاكت نیفكنید، و احسان كنید كه خدا نیكوكاران را دوست می دارد) آنگاه فرمود: یعنی اهل اقتصاد و میانه روی را دوست می دارد. شیخ صدوق هم از ثابت بن انس روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: اطاعت سلطان واجب است ، و هر كس ‍ اطاعت سلطان را ترك كند، اطاعت خدا را ترك كرده ، و در نهی او داخل شده است كه فرمود: (و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكه )

و در الدر المنثور به چند طریق از اسلم ابی عمران روایت كرده كه گفت : درقسطنطنیه می جنگیدیم ، فرمانده نیروی مصر عقبة بن عامر، و فرمانده نیروی شام فضالة بن عبید بود

(روزی ) لشكر عظیمی از روم در برابر ما صف آرائی كرد، ما نیز در برابر آنها صف آرائی كردیم ، مردی از مسلمانان بر صف روم حمله كرد بطوریكه داخل در صف ایشان شد، مردم صدایشان به گفتن سبحان اللّه و اینكه چرا این مرد خود را به تهلكه افكند بلند شد، ابوایوب صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) برخاست و فریاد زد هان ای مردم : چرا شما این آیه را تاءویل می كنید، و مساءله جهاد در راه خدا را از مصادیق آن می شمارید؟ این آیه در باره ما انصار نازل شد، كه وقتی خدا دین خود را غلبه و عزت داد، و یاوران آن بسیار شدند، بعضی از ما پنهانی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به بعضی دیگر گفتند: فعلا كه خدا دین خود را عزت داد، و یاری كرد ما به سر وقت اموالمان برویم ، كه بی صاحب مانده است ، و چرا نباید این كار را بكنیم و به اصلاح آنچه از اموال كه فاسد شده بپردازیم ؟ اینجا بود كه خدای تعالی در رد گفتار ما این آیه را نازل كرد: (و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكه ) پس (بر خلاف آنچه شما پنداشته اید) تهلكه جهاد در راه خدا نیست ، بلكه عبارت است از ترك جهاد و پرداختن به اصلاح اموال .

مؤ لف : همین اختلاف روایات در معنای آیه مؤ ید گفتار ما است كه آیه شریفه مطلق است و هر دو طرف افراط و تفریط در انفاق را شامل می شود، بلكه تنها مختص به انفاق نیست ، افراط و تفریط در غیر انفاق را هم شامل می گردد.